از ماه اسفند برای تابستونمون برنا مه ها داشتیم ...می خواستیم بریم هزار جور کلاس و کلی هم کار انجام بدیم و لی الان که فکرشو می کنم می بینم که اون فکرا همش برای خلاصی از درس و مشقو کار و زندگی بود وگرنه خودمون هم میدونستیم که تا بستونمون بر فناست.....
آره من اقرار می کنم .. کاش زمان به عقب بر می گشت...7 ماه ..فقط 7 ماه به عقب بر می گشتیم ...وای ...چه قدر خوش می گذشت...عالی می شد....
بگذریم.. بیاید از چیز های ممکن حرف بزنیم .بله اینده....یا شاید هم حال....
من که درحال چیزی نمی بینم !!!آینده نه دوست ندارم بهش فکر کنم .....که چی ؟؟؟
می دونین دارم فکر می کنم که اگه دوست عزیزمان لطف نکرده بود و این وبلاگ را برایمان نساخته بود چه می کردیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟و حدودا چند روز است که به جوابش رسیده ایم....:
سر یه بیابون می ذاشتم.......
در هر صورت می خواستم بگم که اگه شما رو نداشتم هم قبل از اینکه سر به بیایون بزارم ....
می مردم...
یادتون نره من به امید دوستام (یعنی شما)زنده ام......نظر یادتون نره.......
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
فهرست موضوعی یادداشت ها
ندارد[2] . ندارد!! . ندارد.. . نداره!!!! . نداره!!!!! . خدااا... . دروغ گوووووووووووووووووووووووووو! . من دلم .
نوشته های پیشین
لوگوی دوستان
لینک دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :6
بازدید دیروز :1 مجموع بازدیدها : 31910 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
|